بر تن مکن این خرقه را،چون عشق در جان تو نیست
این حجـــــره داران را مبین، این جامه دکان تو نیست
این بیت از تیتراژ پایانی سریال «سرّدلبران» است که این شبها به مناسبت ماه مبارک رمضان از تلویزیون پخش میشود. سرّدلبران ازمعدود تلاشهای رسانه برای بازنمایی مفهوم روحانیتِ بیمنصب اما عاشق و آزاده است که لقمه معیشت از سفره شریعت بر نمیگیرد و در ورطه دریوزگی و مداحی صاحبان ثروت نمیرود و کرامت سازی و طامات بافی دربارهٔ خود را بر نمیتابد و نمونهای میشود از روشنگری، دردمندی، عاشقی و شفقتورزی.
از برخی ضعفهای ساختاری سریال که بگذریم اما، حقیقت این است که امروز اگر دستگاه روحانیتی باقی مانده و نزد عدهای حرمت، شرافت و بعضاً قداستی دارد به برکت همان معدود عاشقانی است که بیپروای نان و جان، و بیعلت و بیرشوت و بیمنت، و بینفقات دولت و انفاقات متعلمان و از سر محض مِهر و رحمت و با تحمل فقر و عُسرت، سایه میمون هدایت را بر سر گشتگان میگسترانند و:
از هزاران اندکی زین صوفیاند// باقیان در دولت او میزیند
آنکه آزاده نیست، و انبان از نان و نام خالی نکرده، آزاده پروری هم از او ساخته نیست، چرا که روحانیت همه داشتهاش وابسته به سوز و شور و شفقت است. او به خورشید و دریا مینگرد و شویندگی و بخشندگی و روشنگری و سیرچشمی و سخاوتمندی را میآموزد:
ماهیان را نقد شد از عـین آب//نان و آب و جامه و دارو و خواب
آنکه از درک ظرافتهای جایگاه و مسولیتاش عاجز است و اجیر به قَدر اُجرت صاحبان ثروت و قدرت شده و برای آن و در دایره شروط اجارت خدمت میکند، نه عاشق است و نه مشفق، بلکه گرفتار در مخمصههای تنگ تجارت تقلیدی است:
علم تقلیدی بود بهر فروخت//چون بیابد مشتری خوش بر فروخت..
برچسب : نویسنده : molaghat1 بازدید : 90