شهید، فنای "عاشق" در "معشوقِ بیکران" یا حیرتِ عاشق در مقام ادراکِ معشوق است. "شهادت" دریدن پردهایست که خود کاذب بر خود راستین آدمی افکنده و مانع شکفتن آن شده است. شهادت مرتبتی است قیاسناپذیر که با هیچ چیز دیگر نمیتوان آن را قیاس و مانند کرد. برای فهم آن حساب دیگر بباید و مطلقاً از مقولات و مفاهیم آشنا نمیتوان مدد گرفت:
دل من هر دو جهـــان گشت و نیابد مثـــالش
به که ماند به که ماند به که ماند؟به که ماند؟
در نقلی از مصطفای حق(ص) آمده است که: فَوْقَ كُلِّ ذِي بِرٍّ بَرٌّ حَتَّى يُقْتَلَ اَلرَّجُلٌّ... بالاى دست هر نيكوكارى يک نيكى است تا اينكه مرد در راه خدا كشته شود و چون در راه خدا كشته شد، بالاتر از آن كار بهترى نيست!
قیامت، روز است چون در آن تاریکی نمیماند و در روشنائی، نقد از قلب بازشناسی میشود. شهید نیز قیامت است، با تافتن خورشید وجودش بیدین و بیریشه و بیوطن و منافق و حتی کافر از مومن و وطنپرست جدا میگردند. شهید، "نور پاش" و "خواب کُش" است. شهید چون جنگجویی تیغ به دست است که به جنگ سیاهیها میرود. نه فقط سیاهی و تاریکی که به جنگ همه تعلقات زمینگیر میرود.
نورپاشی و گرما بخشی "شهید" نه فقط معشوقانه، که حیاتبخش است. جهان بیحضور شهید سرد و افسرده و مرده است. شهید نورش بسیط است و متعدد به تعداد آدمها و خانهها؛ حتی شامل آن خفاشانی هم میشود که خود را از آن پوشیدهاند. شهید در این فیّاضی ابداً لحظهای درنگ و تردید نمیکند:
اغلب الظنین فــی تــرجیح ذا
لاتماری الشمس فی توضیحها
شهید، شهید نمیشود مگر با طی کردن یک راه طولانی و پرمشقت و گذشتن از سنگلاخها و درشتیها و تاریکیها و گریوها. شهید سالها در شب دیجور و در آرزوی صبح وصال به سر میبرد. تیرگیهای ملالآور و ملالتهای جانفرسا و قبضهای بسطکُش را تحمل میکند تا به میهمانی فراخوانده شده و به مقام مجذوبان و ماء معین نائل شود و خورشید را در آغوش کشد:
گر رسد جذبه خدا ماء معین
چاه ناکنده بجـوشد از زمین
برچسب : نویسنده : molaghat1 بازدید : 87